بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشیدباغ صد خاطره خندید،عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیمساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرامبخ شاید آره شایدم نه...
ادامه مطلبما را در سایت شاید آره شایدم نه دنبال می کنید
برچسب : الان,باید,شعرو,خوند,واسه,تیتراژ,پایانیه,داستان, نویسنده : parvazeshabha بازدید : 21 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 3:42